سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشقولانه عشقولانه


87/1/16 ::  3:6 صبح

تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌‌ای بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من می‌تابی
هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز

نویسنده : سید میثم حسینی

87/1/16 ::  3:5 صبح

چه فکر می کنی
که بادبان شکسته زورق به گل نشسته‌ای‌ است زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته،
به بن رسیده راه بسته‌ای است زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد

هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی؟
چه ابر تیره‌ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی‌شود.

تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خونفشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گا‌م‌های رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامة وفای توست
به گوش بیستون هنوز صدای تیشه‌های توست.

چه تازیانه‌ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.

نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه‌زار انفجار نور
کهربای آررزوست
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست.

به یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز.

چه فکر می‌کنی؟
جهان چو آبگینة شکسته‌ای است
که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت.
چنان نشسته کوه در کمین دره‌های این غروب تنگ
که راه بسته می‌نمایدت.

زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

به سان رود

که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند،

رونده باش.

امید هیچ معجزی ز مرده نیست،

زنده باش


نویسنده : سید میثم حسینی

87/1/16 ::  3:2 صبح

 

کنار هر قطره ی اشکم هزار خاطره دفن

اینقدر خاطره داری که گویی قدر یک قرن

 

گلو می سوزه از عشقت ,عشقی که مثل زهره

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره

 

درست با منی اما به این بودن نیازارم

تو که حتی با چشماتم نمیگی اه دوست دارم

 

اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود

مگر نه رنگ خود خواهی نشست توی چشمات بود

 

هر چی عشق توی دنیا من می خواستم مال ماشه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه

 

فکر می کردم با یک بوسه با تو هم خونه می مونم

نمی دونستم نمیشه آخه بی تو نمی تونم

 

گله میکنم من ازتو ,ازتو که این همه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی

گله میکنم من ازتو ,ازتو که این همه بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی

 

چشام هم زاده اشک و خون دلم همسایه ی آه

زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباه

 

شدم چوپانه ساده لوح کناره گله ی احساس

چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دواس

 

تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه

اگر لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

 

ببخش خوبم اگه این عشق حیله ی تو رو روکرد

نفرین به دل ساده که به چنگال تو خون کرد

**********

هر چی عشق توی دنیا من می خواستم مال ماشه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه


نویسنده : سید میثم حسینی

87/1/16 ::  3:1 صبح

 

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

**************

عشق یعنی...!

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراغش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

**************

عشق یعنی...!

عشق یعنی ,سوز نی , آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم,یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

**************

عشق یعنی...!

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچویوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من دریا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود

**************


نویسنده : سید میثم حسینی

87/1/16 ::  2:59 صبح

با هم
از کف دریا
و از میان امواج
برآمدیم
زیبا
آبی
ستاره‌وش.

هم صدف بودیم و
هم مروارید
و ماهیان
از شیره‌ی جان ما
سیراب می‌شدند
تا از کنار سوسمارها
به سلامت بگذرند.

در میانه‌ی توفان، اما
گم شدیم از هم؛
گرداب تو را ربود و
به مردابی فرو رفتی که
ـ می دانم ـ
نمی شناسی‌اش.

اکنون منم
با عشق
با مردی که
نفس خورشید در اوست
و پیراهن سفیدش
هرگز به چرکی خون
آلوده نمی‌شود
و تو مانده‌ای
تنهای تنها
تکیه داده
بر کمان فرسوده‌ی خدای جنگ.

عطر حریر با من است و
تندی فلفل با تو
سخاوت رهایی با من است و
سختی بند با تو
همنشین خورشید منم
معشوقه‌ی چاه تو.

و چه کرده‌ای که عشق
از تو می‌گریزد
و نفس زندگی‌ات
از انتظار مرگ
مسرور است؟

چه شد که
من سپیدپوش شدم و
تو
در تلخی چرکاب
سیاه به تن کردی؟
چه شد که زیبایی‌ات قهوه‌ای شد
و معجزه عشق را از کمربندت دزدیدند؟

اینک
کیست معشوق تو
که تیرهای زهرآگین او
عشق را به آتش می‌کشد؟
کیست که صورت عشق
را زخمی می‌کند
و با دست‌های نادان تو
بر چهره‌ی عشق
آتش می‌پاشد؟

کیست با تو
که ستاره را در قلبت می‌کشد
آواز را ویران می‌کند
و به دست‌های عشق
دستبند می‌زند؟

روی از تو می‌گیرم
و به نیمه‌ی دیگرم
ـ که تو نیستی ـ
می‌پیوندم

نویسنده : سید میثم حسینی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
2488


:: بازدید امروز :: 
0


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::

عشقولانه عشقولانه
سید میثم حسینی
سلام خوش آمدی عزیزم این وبلاگ مطالب و شعرهای عاشقانه را در خدمت شما عزیزان میگذارد اگه کاری با من داشتیدبه ای دی من حتما سربزنید خوشحال میشم اینم ایدیم M_2007_MEYSAM

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشقولانه عشقولانه

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

بهار 1387