عشقولانه عشقولانه
87/1/16 :: 3:5 صبح
چه فکر می کنی
که بادبان شکسته زورق به گل نشستهای است زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته،
به بن رسیده راه بستهای است زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود درههای آب غرق شد
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تیرهای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود.
در این درازنای خونفشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامة وفای توست
به گوش بیستون هنوز صدای تیشههای توست.
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفهزار انفجار نور
کهربای آررزوست
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست.
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز.
جهان چو آبگینة شکستهای است
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت.
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت.
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
که در نشیب دره سر به سنگ میزند،
رونده باش.
امید هیچ معجزی ز مرده نیست،
زنده باش
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
2508
14
1
سلام خوش آمدی عزیزم این وبلاگ مطالب و شعرهای عاشقانه را در خدمت شما عزیزان میگذارد
اگه کاری با من داشتیدبه ای دی من حتما سربزنید
خوشحال میشم اینم ایدیم M_2007_MEYSAM
:: لینک به وبلاگ ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::